در روستایی لات چاقوکشی بود که عربدهکشی میکرد، به مردم فحش میداد، شیشه خونه مردم رو میشکست خونه مردمو به آتش میکشید و با کمک چندنفری که دور و بر خودش جمع کرده بود مخالفاشو سر به نیست میکرد. این یاغی دهکده رو به گند کشیده بود و هر تدبیری که همسایههاش میکردند فایدهای نداشت و او راه خودشو میرفت. این عربدهکش که ریش و پشم زیادی هم برای خودش گذاشته بود ادعای مذهبی بودن هم داشت و اینجور وانمود میکرد که دینداری به ریش و پشمه و موفق شده بود با این حربه ظاهرسازی بعضی اعضای سادهلوح خانواده و بستگانش رو فریب بده و پیش خودش خیلی هم احساس زرنگی میکرد.
همولایتیها همگی سخت مشغول کار و تلاش بودند تا ثروت بیشتری به دست بیارن اما این آقا یاغی ؛ روز به روز دریغ از دیروز! جالب این بود که دو تا از هم محلیهای شارلاتان که خودشون به سختی داشتند تلاش میکردند که پول و پَلهای به جیب بزنن و با بقیه هم رابطه خوبی داشتن از آقا لاته بدجوری سواری میگرفتن و اونو کرده بودن سپر بلای خودشون. هرجا هم که لازم میدونستن حمایتهای ظاهری میکردند تا پشت آقا لاته گرم بمونه و یه وقتی هوس نکنه دست از رفتارش برداره.
وقتی همسایهها از لات محل سوال میکردن که چرا این کارها رو انجام میدی و چرا رفتارت رو درست نمیکنی میگفت به خاطر اینکه اینها دشمن من هستند. بهش میگفتن بالام جان وقتی به بقیه فحش میدی آدم میکشی و مردمآزاری میکنی توقع داری بقیه عاشقت باشن؟ اما تو کَتش نمیرفت که نمیرفت. آقا لاته به اعضای خانواده خودش هم رحم نمیکرد و هر وقت بهش اعتراض میکردن که: دست از این کارهات بردار اونا رو متهم میکرد که شما از دشمن پول میگیرید! اونا شما رو تحریک کردن! اونا ازتون حمایت میکنن.
هر وقت هم هم ولایتیها بهش میگفتن که چرا به اعضای خانواده خودت هم رحم نمیکنی میگفت دیدی گفتم! دیدی گفتم! دیدی گفتم که اینا از شما پول میگیرن که با من مخالفت کنن! خلاصه با این حربه سالهای زیادی اعضای خانواده خودشو خفه میکرد و هر کسی باهاش مخالفت میکرد لتوپار میشد. اما روزگار همین طوری نموند و فرزندان خودش که از کارهاش خسته شده بودند دست به کار شدند و قدرتو ازش گرفتن و آرامشو به دهکده برگردوندن. حالا خانواده او هم دارن با کوشش و تلاش بدبختیهایی که لات محل براشون به وجود آورده بود جبران میکنن. البته خیلی طول میکشه که به بقیه برسن اما میرسن و ازشون جلو میزنن.
همولایتیها همگی سخت مشغول کار و تلاش بودند تا ثروت بیشتری به دست بیارن اما این آقا یاغی ؛ روز به روز دریغ از دیروز! جالب این بود که دو تا از هم محلیهای شارلاتان که خودشون به سختی داشتند تلاش میکردند که پول و پَلهای به جیب بزنن و با بقیه هم رابطه خوبی داشتن از آقا لاته بدجوری سواری میگرفتن و اونو کرده بودن سپر بلای خودشون. هرجا هم که لازم میدونستن حمایتهای ظاهری میکردند تا پشت آقا لاته گرم بمونه و یه وقتی هوس نکنه دست از رفتارش برداره.
وقتی همسایهها از لات محل سوال میکردن که چرا این کارها رو انجام میدی و چرا رفتارت رو درست نمیکنی میگفت به خاطر اینکه اینها دشمن من هستند. بهش میگفتن بالام جان وقتی به بقیه فحش میدی آدم میکشی و مردمآزاری میکنی توقع داری بقیه عاشقت باشن؟ اما تو کَتش نمیرفت که نمیرفت. آقا لاته به اعضای خانواده خودش هم رحم نمیکرد و هر وقت بهش اعتراض میکردن که: دست از این کارهات بردار اونا رو متهم میکرد که شما از دشمن پول میگیرید! اونا شما رو تحریک کردن! اونا ازتون حمایت میکنن.
هر وقت هم هم ولایتیها بهش میگفتن که چرا به اعضای خانواده خودت هم رحم نمیکنی میگفت دیدی گفتم! دیدی گفتم! دیدی گفتم که اینا از شما پول میگیرن که با من مخالفت کنن! خلاصه با این حربه سالهای زیادی اعضای خانواده خودشو خفه میکرد و هر کسی باهاش مخالفت میکرد لتوپار میشد. اما روزگار همین طوری نموند و فرزندان خودش که از کارهاش خسته شده بودند دست به کار شدند و قدرتو ازش گرفتن و آرامشو به دهکده برگردوندن. حالا خانواده او هم دارن با کوشش و تلاش بدبختیهایی که لات محل براشون به وجود آورده بود جبران میکنن. البته خیلی طول میکشه که به بقیه برسن اما میرسن و ازشون جلو میزنن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر