۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

آیا می‌توان اینگونه درباره ازدواج محمد با عایشه قضاوت کرد؟



مسئله این است که طبق روایتها وقتی عایشه 7ساله بود محمد با او ازدواج کرد. طبق موازین اخلاقی امروزی (عُرف) ما این کار را غیراخلاقی می‌دانیم. 
دو حالت می‌توان در نظر گرفت: اول اینکه این روایت و روایاتی از این دست جعلی است. در این صورت توضیحی ندارد.
دوم اینکه این روایات صحیح است. در این صورت سوال این است که آیا این کار محمد از نظر عرفی (در آن مکان و آن زمان) غیراخلاقی بود؟ صورت دیگر ازدواج محمد با عایشه 7 ساله این است که ابوبکر (که مرد ثروتمند و شناخته شده‌ای بوده و محمد را ساپورت مالی می‌کرده) به اختیار خود، دختر 7ساله‌اش را به ازدواج محمد درآورده. مسلما این کار در نظرش غیر اخلاقی نبوده . دیگران (مردم آن مکان و آن زمان) هم نسبت به این ازدواج قضاوتی منفی نداشتند. نمونه‌های دیگر هم وجود دارد؛ محمد، فاطمه را (طبق روایات شیعی) در 9سالگی به ازدواج علی درآورده. علی (طبق روایات شیعه و سنی) دخترش ام کلثوم را در سنین کودکی به ازدواج عمر درآورده و موارد دیگر. اگر این کار غیراخلاقی بود آیا چنین می‌کردند؟
این سوال در مورد تمامی کارهای محمد قابل طرح است. اگر اَعمال محمد آنگونه که امروزه برخی معتقدند غیراخلاقی و غیرانسانی بوده چرا مردم (در آن مکان و آن زمان) نسبت به او قضاوت منفی نداشتند؟ چرا مدحش می‌کردند؟ چرا برخی عاشقانه دوستش داشتند؟ چرا (با وجود اینکه دست کشیدن از اعتقاد آبا و اجدادی کاری بسیار شاق و بعید است) به دین جدید و فکر جدید او ایمان آوردند؟

این دیدگاه با این نظر که امروز، بسیاری، آن رفتارها را غیراخلاقی مید‌‌انند تضادی ندارد. چون مبنای آن، عرفی بون قضاوت اخلاقی است و عرف شامل مکان و زمان است.

امامان شیعه در هنگام تولد مختون(ختنه شده) بوده و دست بر زمين گذاشته و شهادتين مي‌گويند و آيه هجدهم سوره‌ آل عمران را تلاوت مي‌‌کنند؛ نمونه‌های جعل و خرافات در تاریخ و عقاید شیعه(7)


برگرفته از کتاب شاهراه اتحاد (بررسی نصوص امامت)؛ حیدرعلی قلمداران ص100-102

با رجوع به مدارک اصلي و اساسي تشيع، به وضوح مشاهده مي‌شود که در اين منابع، ائمه با صفات و خصوصياتي معرفي شده‌اند که قرآن حتي براي پيامبران أولوالعزم، يا به عبارت ديگر براي فرستادگاني که داراي نبوت تشريعي بوده‌اند، قائل نيست، تا چه رسد به انبيائي که فقط حائز مقام نبوت تبليغي بوده‌اند؟!!
اگر به مهمترين مجموعه‌ي حديثي يعني «اصول کافي» (قسمت کتاب الحجّه) نظري بيفکنيم براي ائمه ويژگي‌هاي بسياري نقل شده است، از جمله اينکه:
1- به هنگام ولادت مختون بوده و دست بر زمين گذاشته و شهادتين مي‌گويند و آيه‌ي هجدهم سوره‌ي آل عمران را تلاوت مي‌‌کنند! (حديث 996-1004)و ممکن است حتي در سه سالگي عهده‌دار تبليغ و تعليم دين و امت شوند (حديث 833-836) و هر يک صحيفه‌اي مخصوص به خود دارند!! که به اجراي مطالب آن مأمورند! (حديث 734-737 به روايت صفواني).
2-با ملائکه ارتباط مستمر دارند (احاديث 583 إلي 585) و چون «محدث»‌‌اند صداي فرشتگان را مي‌شنوند (احاديث 434 إلي 437)و (703 الي 707) و خزانه‌‌دار علم پروردگارند (احاديث 672 الی 677 ) و از گذشته و حال و آينده نکته‌اي بر آنان پوشيده نيست!!! (احاديث 500 الي 506) و (599) و (653-656).
3- اعمال عباد صبح و شام به آنان عرضه مي‌‌شود (حديث 575 تا 578).
4-الواح و عصاي حضرت موسي ؛ و انگشتر حضرت سليمان ؛ و بسياري از وسائل انبياء سلف نزد آنان است (احاديث 611 إلي 619).
5- از گلي خلق شده‌اند که جز انبياء احدي از آن گل آفريده نشده است!! (حديث 1006) از پشت سر همچون از روبرو مي‌‌بينند و محتلم نمي‌‌شوند و با آنکه مدفوعشان بوي مشک مي‌‌دهد ولي با اين وصف، زمين موظف است که آن را بپوشاند و فرود برد!! (حديث 1004)به همه‌ي زبان‌‌ها سخن مي‌گويند و حتي زبان پرندگان و چارپايان و ديگر جانداران را مي‌فهمند!! (حديث 744).

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

اژدهايي در زمان خلافت امام علی؛ بيش از پنج بار به کوفه آمد و رفت و در حضور او و مردم به كرات سخن گفت! نمونه هاي جعل و خرافات در تاريخ و عقايد شيعه(6)




 
در اين زيارتنامه‌ها فقراتي است كه عقل و وجدان و تاريخ آن را نميپذيرد مثل: «يا من خاطب الثعبان وذئب الفلاه، يعني: سلام بر تو اي كسي كه با اژدها و گرگ سخن گفتي!» و باز در همين زيارت است: «السلام عليك يا من ردت له الشمس حامي شمعون الضعفاء».
در اين عبارت، ‌اشارت است به داستاني كه دركتاب «مدينة المعاجز» آمده است كه: اژدهايي در زمان خلافت اميرالمؤمنين ؛ به كوفه آمده و بيش از پنج بار آمد و شد، در حضور اميرالمؤمنين و مردم كوفه به كرات سخن گفته است!!، كه بايد شرح و تفصيل اين گونه دروغهاي شاخدار را از اين گونه كتابها خواست !!.
يكي از فقرات اين زيارتنامه «السلام عيك يا من ردت له الشمس» سلام بر تو اي كسي كه خورشيد براي او باز گردانده شد!! است كه غلوكنندگان، آن را يكي از دلايل تصرف اميرالمؤمنين در كون و مكان گرفته اند و آن را با آب و تاب در هر مجلس ومحفلي ذكر مي كنند، يا اينكه علم و حسن و عقل و تاريخ بر محال و كذب بودن آن گواهي مي دهند .

محل دفن امام علی کجاست؟ مدینه؟ کوفه؟ نجف؟ یا نامعلوم است؟ نمونه هاي جعل و خرافات در تاريخ و عقايد شيعه(5)



موضع قبر اميرالمؤمنين ؛ تا زمان حضرت رضا ؛ در بين شيعيان مورد اختلاف است، زيرا عده‌اي قائل بودند كه آن حضرت در مسجد كوفه دفن شده است و عده‌اي قائل بودند كه آن بزرگوار را در خانه‌اش دفن كرده‌اند،
بر طبق تمام كتب تواريخ، ‌اولين كسي كه به قبر اميرالمؤمنين دست يافت، هارون الرشيد بود كه در شكار گاهي، آن محل را ديده و پرسيد؟ زارعين و ساكنين صحراي نجف گفتند: ما از پدران خود شنيده‌ايم كه قبر امير المؤمنين علي ؛ در اين حدود است، پس آنگاه هارون دستور داد تا در اطراف آن حفاري كردند و موضع قبر را يافتند و آن را تعمير كردند.
در كتب تاريخ در محل قبر و كيفيت دفن امير المؤمنين علي ؛ آن قدر اختلاف است كه هيچ كس نميتواند يقين كند كه قبري كه اكنون در نجف واقع شده، مرقد آن حضرت است!.
أبو الفداء حافظ ابن كثير در تاريخ خود «البداية والنهاية» (7/335) (تاريخ ابن كثير مهمترين و معتبرترين كتاب تاريخي است كه تمام مسلمانان به آن اعتماد دارند «ناشر») آورده است:
عقيده بسياري از جاهلان روافض (شيعيان) اين است كه قبر آن حضرت در نجف است‌، ‌اما دليلي بر آن نيست، ‌و اصلي ندارد و گفته مي‌شود كه اين قبر، قبر مغيره بن شعبه است.
اين قول را خطيب بغدادي (در تاريخ بغداد) از أبي نعيم حافظ از ابوبكر طلحي از محمد بن عبدالله الحضرمي از مطرانه نقل كرده است كه گفته است: اگر شيعيان بدانند قبري كه آنان در نجف بزرگش مي دارند از آن كيست سنگسارش مي كنند، اين قبر از آن مغيره بن شعبه است. و گفته شده است كه علي ؛ در جلوي مسجد جامع كوفه دفن شده است.
و از امام جعفر صادق ؛ روايت شده است كه فرمود: بر علي ؛ نماز ميت شبانه خوانده شد و در كوفه دفن شد و محل قبر او پوشانده شد
اين سخن را واقدي (بزرگترين تاريخ دان که امام اهل السير«امام تاريخ نويسان» به او لقب داده‌اند «ناشر») گفته است. و مشهور آن است كه آن حضرت در دارالإماره دفن شده است(اين قول ابن كثير است). ونيز خطيب بغدادي از أبو نعيم از فضل بن دكين روايت كرده است كه: حسن و حسين ؛ او را از كوفه حركت داده به مدينه نقل كرده و آن حضرت را در بقيع در نزد فاطمه ؛ دفن كردند، و گفته شده كه هنگامي كه جنازه آن حضرت را بر شتر حمل كردند شتر در بيابان گم شده و قبيلة طي به خيال اينكه آن حمل شتر، مالي است گرفتند، اما چون ديدند آنچه در صندوق است جنازه‌اي است و او را نشناختند صندوق را با آنچه در آن بود دفن كردند و هيچ كس ندانست كه قبر آن حضرت در كجاست!!؟
أبونعيم نيز گفته است حسن ؛ جنازه او را به مدينه انتقال داد.
در طبقات ابن سعد (3/38 ) چنين آمده است: «دفن علي بالكوفه عند مسجد الجماعة ... ».
- علي در كوفه در نزد مسجد جامع دفن شد.

خدا هفتاد هزار فرشته‌ی ژوليده مو و غبارآلود بر قبر حسين گمارده است. نمونه هاي جعل و خرافات در تاريخ و عقايد شيعه(4)



اينك اين احاديث را که كذاب ملعون دركامل الزياره «ابن قولويه» بخوانيد كه در ص 119 آن كتاب مي‌نويسد: «عن علي بن أبي حمزه عن أبي بصير عن أبي عبدالله عليه السلام  قال: وكل الله بقبر الحسين ؛ سبعين الف ملك يصلون عليه كل يوم شعثاء غبراء من يوم قتله إلى ما شاء الله يعني بذلك قيام القائم ويدعون لمن زاره ويقولون يارب هؤلاء زوار الحسين ؛ افعل بهم وافعل بهم».
- اين علي بن أبي حمزه كذاب ملعون از أبي بصير از حضرت صادق ؛ روايت كرده است كه آن حضرت فرموده است: خدا هفتاد هزار فرشته بر قبر حسين ؛ گمارده است كه هر روز به صورت ژوليده مو و غبار آلود از روز كشته شدن آن حضرت تا روزي كه قائم، قيام كند بر او صلوات مي‌فرستند و به كسي كه آن حضرت را زيارت كند دعا مى‌كنند و مي‌گويند: پروردگارا اينان زائران حسين‌اند به ايشان چنين و چنان كن.
كسي نمي‌داند اين خداي حكيم براي چه فرشتگان را به اين صورت در آنجا گمارده است، ژوليده مو و غبار آلود بودن فرشتگان چه فايده‌اي دارد؟ مگر پاكيزه و مرتب بودن عيبي دارد؟ آيا با سر و وضع مناسب و پاك نمي‌توان عزاداري كرد؟

دعایی که گناه زنای با مادر را میبرد و گناهان تمام مردم شهر را پاک می‌کند! نمونه هاي جعل و خرافات در تاريخ و عقايد شيعه(3)


 «عبدالله عن حميد البصري قال حدثنا ابراهيم بن أدهم عن موسى عن الفراء عن محمد عن علي بن أبي طالب صلوات الله عليه عن النبي ص قال: من دعا بهذه الأسماء استجاب الله عزوجل . . . ».
- اين روايت كه سندش را به حضرت اميرالمؤمنين علي ؛ رسانده‌اند آن است كه فرمود: پيغمبر خدا ص فرموده است: هركه اين نامها را بر پاره‌هاي آهن بخواند هر آينه آن آهن ها آب شود و ... و ... و .... اگر مردي اين دعا را چهل شب جمعه بخواند خدا هر گونه گناهي را كه بين او و خدا هست بيامرزد، هرچند با مادر خود زنا كرده باشد البته خدا او را با اين دعا مي‌آمرزد، و ... و ... .
دعا اينست، مي‌گويي: «اللهم إني أسألك يا من احتجب بشعاع نوره عن نواظر خلقه» و چند سطر ديگر.... .
- پروردگارا همانا از تو مي خواهم اي آنكه با پرتو نورش از ديدگاه خلقش در حجاب است.
گفته‌اند كه سلمان عرض كرد يا رسول الله پدر و مادرم فداي تو باد اين دعا را به مردم تعليم نكنم؟ پيغمبر ص فرمود: اي اباعبدالله نه كه (خوانندگان اين دعا) نماز را ترك مى‌كنند و مرتكب زنا مي‌شوند درحالي كه خدا همه آنها و خانواده هايشان و همسايگانشان را و حتي كساني كه در مسجد آنها هستند و تمام مردم شهر خواننده دعا را مي‌آمرزد!!!.
يعني ثواب اين دعا آنقدر تند و تيز است كه نه تنها موجب آمرزش خواننده دعا كه نماز را ترك مي‌كند و مرتكب زنا حتي با مادر خودش مي‌شود بلكه تمام مردمي كه در شهر خواننده اين دعا ساكن اند آمرزيده خواهند شد!!!

كسي كه قبر حسين ؛ را در شط فرات زيارت كند چون كسي است كه خدا را در عرش زيارت كرده است!!نمونه هاي جعل و خرافات در تاريخ و عقايد شيعه(2)


کتاب «زيارت قبور بين حقيقت و خرافات» ؛ حيدرعلي قلمداران،
صفحه73

 خيبري بن علي الطحان: غضائري مجمع الرجال 2/ص275 فرموده است: «خيبري بن علي بن الطحان ضعيف الحديث غال المذهب كان يصحب يونس بن الظبيان و يكثر الروايات عنه و له كتاب عن أبي عبدالله ؛ لا يلتفت إلى حديثه».
خيبري از مردم كوفه و ضعيف الحديث و غلو كننده مذهب است، او همنشين و صاحب يونس بن ظبيان است كه از بدترين غاليان و دروغگويان است. و از او روايات بسيار نقل مي‌كند وي داراي كتاب حديثي است به نقل از حضرت صادق ؛ اما به حديث او نبايد اعتناءكرد.
ودر رجال نجاشي ص 118 نيز او را به همين صفات نكوهيده مذمت مي‌كند كه در مذهب او ارتفاع و غلو است.
اين بدبخت غلو كننده احاديثي چند در موضوع زيارت دارد. يكي از احاديث او اين حديث سراسر كذب و غلو است كه در كتاب القمي عن أبي الحسن الرضا ؛ قال: «من زار قبر أبي عبدالله ؛ بشط الفرات كمن زار الله في عرشه».
-حضرت رضا ؛ فرمود: كسي كه قبر حسين ؛ را در شط فرات زيارت كند چون كسي است كه خدا را در عرش زيارت كرده است»!!.
آري حسين ؛ چون خدا و فرات، چون عرش است   عجب است كه اين حديث را با همين سند شيخ طوسي نيز در «تهذيب الأحكام» 6/46 آورده است
ص73

زني كه فرزندان به‌دنيا آمده از زنا را از ترس رسوائي مي‌سوزانيد و مقداري از تربت حسين او را نجات داد! نمونه هاي جعل و خرافات در تاريخ و عقايد شيعه(1)



در كتاب منتهي المطلب, علامه حلي ضمن آنكه مي نويسد:
«يستجيب أن يجعل معه(=الميت)شيئاً من تربة الحسين ؛ طلبا للبركة والاحتراز من العذاب والستر من العقاب».
- مستحب است به منظور طلب بركت و دوري از عذاب و بركنارماندن از مجازات, با ميت مقداري از تربت حسين ؛ نيز قرار داده شود.
سپس داستان زني را مي‌آورد كه مرتكب زنا مي‌شد و فرزنداني كه مي‌آورد, از ترس رسوائي مي‌سوزانيد! وكسي جز مادرش از كارش خبر نداشت. هنگامي كه مرد و دفن شد خاك او را بيرون انداخت و قبول نكرد! و به هر جا كه بردند وضع چنين بود, خانواده‌اش خدمت صادق ؛ رفتند و قضيه را گفتند, امام از مادر آن زن پرسيد كه اين زن در زمان حياتش چه معصيتي مرتكب مي‌شد؟ مادرش ناگزير واقعيت را به استحضار امام رساند, حضرت فرمود: زمين او را قبول نخواهد كرد زيرا او خلق خدا را به عذابي كه خاص خداست معذب مي‌كرده است!! در قبر او مقداري از تربت حسين ؛ بگذاريد! چنين كردند و خدا آن زن را مستور داشت!! آري با مقداري خاك تربت, معصيتي بدين عظمت تخفيف يافت!! تا كور شود هر آنكه نتواند ديد!!!

۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

بررسی علمی در احادیث مهدی؛ برگرفته از کتابی با همین نام از آیت الله برقعی(که توسط عوامل حکومت ترور شد)

لینکی برای دانلود کتاب بررسی علمی در احادیث مهدی

[احادیثی که در بحارالانوار آورده شده مورد بررسی قرار گرفته]
باب ولادته و احوال أمّه

[مجلسی در بحار] در باب تولد او و احوال مادر او چندين قول ضد و نقيض آورده است:

اما سال تولد او را مجهول قرار داده، زيرا در ص 4 مي‌گويد: در سال 256 و هم‌چنين در ص 15 و در ص 2 روايت کرده که سال تولد او در سال 255 مي‌باشد. و در ص 23 گويد: سال 258 متولد شده است. و در ص 25 روايت نموده در سال 257 بدنيا آمده است. و در ص 16 روايت نموده که در سال 254 تولد گرديده است. از مجموع اين روايات معلوم مي‌شود سال تولد او مجهول است.

و أما روز تولد: در ص 2 روايت کرده 15 شعبان، و در صفحة 23 روايت کرده که 23 رمضان، و در ص 24 روايت کرده و در روز 9 ربيع الأول، و در ص 19 روايت کرده از حکيمه عمة او که شب نيمة شهر رمضان متولد شده است. و در ص 25 روايت کرده در 3 شعبان پا به جهان گشود. و در ص 15 نقل کرده که در روز 8 شعبان و در ص 16 روايت کرده که شب جمعة ماه رمضان تولد او بوده است. و در ص 19 نقل کرده از حکيمه عمة او که چون به دنيا آمد تکلم کرد، و شهادتين گفت و چند آيه از قرآن قرائت کرد، و اين مخالف قرآن است که در سورة نحل آية 78 فرموده:

﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ (النحل: 78).

«و خداوند شما را از شكمهاى مادرانتان [در حالى‏] بيرون آورد كه چيزى نمى‏دانستيد»

باضافه رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- تا چهل سال از آيات قرآن هيچ‌ نمي‌‌دانست. أما اين طفل که يکي از أمت او مي‌باشد (اگر بوجود آمده باشد)، وقت ورود به دنيا قرآن مي‌خواند. و باز روايت 14 را از همين حکيمه بشکل ديگري نقل کرده است، در حاليکه از همين کتاب بحار معلوم مي‌شود که حکيمه اصلا طفل را نديده، بلکه شنيده است. و راوي روايت 14 مردي است مجهول بنام محمد بن ابراهيم الکوفي. شما نگاه کنيد چه دروغها بنام اسلام ساخته و پرداخته‌اند.


و أما مادر او معلوم نيست که بوده؟!

در ص 2 از ابي‌الحسن روايت کرده که نام مادر مهدي نرجس است.

در ص 5 روايت کرده که نام مادر او صيقل و يا صقيل است که در زمان حيات حضرت عسکري فوت شده است.

در ص 7 روايت کرده که نام مادر او (يعني مهدي) مليکه بنت يشوعا است.

و در ص 15 حديث آورده که نام مادر او ريحانه بوده است.

و در ص 15 نيز روايت کرده که نام مادر او سوسن بوده است.

و در ص 23روايت کرده که نام مادر او حکيمه بوده.

و در ص 24 حديث آورده که نام مادر او خمط است.

و در ص 28 روايت نموده که نام مادر او مريم دختر زيد العلويه مي‌باشد.

و أما راويان اين باب و اين احاديث از نظر علماي رجال شناس شيعه:

روايت اول بي سند و بي‌مدرک است.

روايت دوم گويد: «أخبرني بعض أصحابنا» که معلوم نکرده آن بعض نامش چه بوده؟! کجائي بوده؟! عادل بوده يا فاسق؟!، بکلي مجهول است.

روايت سوم، راوي آن حسين بن رزق الله است که مهمل مي‌باشد و نامي از او در کتاب رجال نيست که بوده آيا وجود داشته يا خير؟! آيا مسلمان بوده ياکافر؟! آيا فاسق بوده يا عادل؟! آيا راستگو بوده يا دروغگو؟!. و او روايت کرده از مجهول ديگري بنام موسي بن محمد بن القاسم که او نيز طبق رجال شيعه مهمل و مجهول است. پس معلوم مي‌شود مجهولي از مجهول ديگر براي ما امام و حجت آورده‌اند!!. اين راويان آن، و أما متن آن، حکيمه دختر حضرت جواد مي‌گويد: من وقت تولد بودم و ماماي او شدم، و او را ديدم، ولي در ص 364 از همين حکيمه پرسيده‌اند: آيا شما آن فرزند حسن عسکري را ديده‌اي؟ در جواب گفته: نديده‌ام، ولي شنيده‌ام.

أما روايت 4، راوي آن حسين بن محمد بن عامر که حال او مجهول و مذهب او نامعلوم.

روايت 5 راوي آن علي بن محمد مجهول الحال ومشترک بين چندين نفر.

روايت 6 راوي آن حسين بن علي النيشابوري که اهل رجال مي‌گويند: چنين کسي وجود نداشته، يعني به دنيا نيامده است. او نقل کرده از نسيم و ماريه که هر دو مجهول مي‌باشند. و  اين دو مجهول روايت کرده‌اند که چون طفل به دنيا آمد عطسه کرد، و خود را حجت خدا خواند!!، کسي نبوده از اين راويان مجهول بپرسد آيا خدا بايد کسي را حجت بخواند يا هر طفل صغيري مي‌تواند خود را حجت بخواند. قرآن که مي‌فرمايد: پس از پيغمبران کسي حجت نيست چه طفل باشد چه غير آن، چه امام باشد و چه مأموم.

روايت هفتم، روايت کرده ابراهيم بن محمد مجهول مشترک بين چند نفر، او روايت کرده از نسيم خادم که معلوم نيست چه کاره بوده؟! آيا عادل بوده يا فاسق؟!.

روايت هشتم، اين روايت نيز مانند روايت قبل از نسيم خادم مجهول است.

روايت نهم، روايت شده از اسحاق بن رياح که طبق علم رجال، او مهمل و مجهول الحال است.

روايت دهم، روايت شده از ماجيلويه از ابي‌علي خيزراني که حال او و مذهب او مجهول است. و او روايت کرده از کنيزي که نه اسم آن کنيز معلوم و نه رسم او.

حال انسان تعجب مي‌کند از قطارکردن اين روايات مجهوله آخر چه حجتي و چه اصلي و فرعي مي‌توان با اين اشخاص مجهول الحال ثابت کرد؟.

روايت يازدهم، روايت کرده ابن المتوکل که نام او مجهول و او روايت کرده از ابي‌غانم الخادم که حال او مجهول و نام او غير معلوم.

روايت دوازدهم، روايت کرده ابوالمفضل که نام او مجهول و حال او غير معلوم است. او روايت کرده از محمد بحر که هم غالي بوده و هم قائل به تفويض که موجب کفر است. و او روايت کرده از بشر بن سليمان که در کتب رجال حال او مجهول و مهمل است. ولي ممقاني خواسته به اين روايت که از مادر امام زمان گفتگو کرده و او را خريداري کرده او را توثيق کند، ولي اين اشتباه است، زيرا از خود اين روايت نمي‌توان حال او را معلوم کرد، بلکه بايد قبلا حال او معلوم و ثقه باشد تا روايت او قبول شود، وگرنه ممکن است جعل کرده باشد. تازه همين روايت در ذم اوست زيرا مي‌گويد: او نحاس يعني برده فروش بود. و برده فروش را رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- بدترين مردم خوانده است. حال بدترين مردم مي‌خواهد براي ما مادر حجت را معرفي کند: «شر الناس من باع الناس».

روايت سيزدهم نيز از همان مرد مجهول برده فروش روايت شده ضعيف کالسابق.

روايت چهاردهم، روايت کرده محمد بن اسماعيل مجهولي طبق علم رجال، از مجهول ديگري بنام محمد بن ابراهيم الکوفي.

روايت پانزدهم، روايت کرده از حسن بن علي بن زکريا که تمام علماي رجال او را ضعيف شمرده‌اند، يعني از جهت دين و ديانت ضعيف بوده است.

روايت 16، روايت کرده از مردي که حال او مجهول و اسم او نامعلوم. اين هم شد حديث (عن رجل).

روايت 17، روايت کرده از همان مرد مجهول محمد بن ابراهيم الکوفي که در حديث 14 گذشت.

روايت 18، روايت کرده ماجيلويه از حسن بن علي نيشابور که حال او مجهول است بقول علماي رجال شيعه، و او روايت کرده از مجهول ديگري بنام حسن بن المنذر، و او روايت کرده از حمزه بن ابي‌الفتح که وجود او معلوم نيست. و او گويد: به من بشارت دادند که براي ابي محمد فرزندي داده شده است.

حال بشارت دهنده که بوده و براي چه به او بشارت داده مگر او چه کاره بوده است؟! الان در ايران چهل ميليون جمعيت است که هر ساله روضه‌خوانها آنان را بشارت مي‌دهند به تولد مهدي، آيا اين بشارتها براي حفظ دکان است و يا بشارت دهندگان مهدي را ديده‌اند و فقط قربة إلى الله بشارت مي‌دهند!!. و تازه اين راوي نامعلوم مي‌گويد:: آن طفل مکناي به ابي‌جعفر است، در حاليکه اين برخلاف روايات ديگري است که مي‌گويند: کنية او کنية پيغمبر است. و کنية رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- ابوجعفر نبوده است. و باضافه اين خودش طفل را نديده است. اگرچه تمام اين هيجده روايتي که تابحال ذکر کرديم اکثرا بلکه کلا راويانش طفل مولود را نديده بودند.

روايت 19، روايت کرده است از حسن بن علي بن زکريا که تمام علماي رجال او را ضعيف شمرده‌اند چنانکه در حديث 15 گذشت. او روايت کرده از محمد بن خليلان مجهول الحال و او از پدرش، مجهول الحال و او از جدش مجهول الحال و او از غياث بن اسد مجهول الحال.

شما تماشا کنيد صد هزار از اين رواياتي که راويانش مجهول الحال مي‌باشند آيا يک پول ارزش دارد؟!، اين آقايان کلاغ چين کرده‌اند که چهل کلاغ به يک سنگ فرار مي‌کنند.

خوب غياث بن اسد مجهول چه فرموده، فرموده: من شنيدم که مهدي نور از بالاي سرش تتق؟؟؟؟ مي‌کشد تا به بالاي آسمانها، اگر او خرافي نبود و راستگو بود تازه سخنش مورد قبول نبود.

روايت 20، راويانش همان راويان حديث 19 مي‌باشند، ولي در اين روايت يک مطلب خرافي ديگر وجود دارد و آن اين است که مي‌گويد: مادر ائمه نفاس نمي‌شوند، و خون نفاس ندارند، يعني، مانند ساير افراد بشر نيستند، و اين ضد آيات إلهي است که خدا به رسول خود فرموده:

﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾                            (الكهف: 110).

«بگو: جز اين نيست كه من بشرى مانند شما هستم‏».

عجب اين است که در ص 19 حديث کرده از حکيمه که روز سوم رفتم ديدم بحالت نفاس است!! آيا اين روايات ضد و نقيض را چگونه بايد قبول کرد؟!!.

روايت 21، روايت شده از احمد بن حسن بن اسحاق مجهول الحال.

روايت 22، ايضا از حسن بن حسين علوي مجهول الحالي که گفته: من حضرت عسکري را تهنيت گفتم به ولادت فرزندش، خيلي خوب آيا فرزند را ديده يا نديده تهنيت گفته، روايت ساکت است. حال صرف تهنيت او چه فائده دارد؟! البته هيچ.

حديث 23، روايت کرده علي بن محمد بن حباب که حال او مجهول است. آيا روايات مردمان مجهول چه چيزي را مي‌تواند ثابت کند!

حديث 24، روايت شده از همان حسن بن حسين علوي مجهول که در حديث 22 ذکر شد.

حديث 25، روايت کرده از حکيمه که ولد را ديده و مامائي کرده ولي در ص 364 گويد: من نديده‌ام ولي شنيده‌ام، و خود او اين حديث را تکذيب نموده است.

حديث 26، روايت کرده از علي بن سميع بن بنان که مجهول الحال و مهمل است، و او روايت کرده از حکيمه که مادر مهدي را درحال نفاس ديدم و اين ضد روايت بيستم است.

حديث 27،روايت کرده از احمد بن علي مجهول و او از حنظله بن زکريا که او نيز در رجال شيعه مجهول الحال است. و اين حديث مانند احاديث سابقه است، ولي خرافتي دارد که آنها نداشتند و آن اين است که مي‌گويد: يک روز بمانند يکسال بزرگ مي‌شود، يعني، اين طفل پانزده روز پس از تولد 15 ساله مي‌باشد، يعني: «بشر مثلکم» نيست بلکه «بشر غيرکم» است.

حديث 28 نيز از همان حنظله بن زکرياي مجهول الحال است که تمام علماي شيعه حديث راوي مجهول را معتبر نمي‌دانند، حال چگونه اين روايات مجاهيل را جمع کرده‌اند، آنهم در اصول دين و عقايد.

حديث 29، ذکر راوي نشده يعني گويد: «رُوي» يعني، روايت شده، حال راوي آن کيست نامش چه بوده چه مذهبي داشته؟! هيچ معلوم نيست، آن راوي بي‌نام روايت کرده از بعضي از خواهران ابي‌الحسن ولي نام آن بعض را معلوم نکرده است، يک نفر بي‌نام و نشان روايت کرده از يک بي‌نام و نشان ديگر.

حديث 30، علان بسند خود روايت کرده است، حال علان کيست و سند او چگونه بوده معلوم نيست، او چيزي نقل کرده که صدق و کذبش را بايد تاريخ معين کند و در تاريخ چيزي ذکر نشده است. و آن اين است که سيد پس از دو سال از فوت ابي‌الحسن متولد شده است. بايد پرسيد: کدام سيد و کدام ابوالحسن. چون وقت روايت ما نبوديم که بپرسيم، علان هم که نپرسيده است، و اگر مقصود از ابي‌الحسن، حضرت عسکري باشد و آنکه فرزند او پس از دو سال از فوت او متولد شده يقينا دروغ است، زيرا طفل دو سال در شکم مادر نمي‌ماند. حال اين علماي شيعه اين روايات مسلم الکذب را براي چه جمع کرده‌اند؟!!

حديث 31، راوي آن شلمغاني مرد بي‌ديني است که به قول مجلسي، توقيعاتي از امام در لعن او صادر شده و او مدعي نيابت شد و با حسين بن روح خواست در گرفتن وجوهات شرکت کند و لذا مورد لعن حسين بن روح شد. و اين شلمغاني از جمله دانشمندان و مؤلفي کتب شيعه بود، اما چون او را وکيل نکردند و به او رياست ندادند کفريات او ظاهر گرديد. حال اين روايت و روايت 32 نقل شده از اين چنين کسي، و او روايت کرده از مرد مجهولي که حضرت عسکري دو عدد گوسفند براي او فرستاده که آنها را عقيقه کن و خود بخور و به ديگران اطعام کن، حال مقصود از ذکر اين احاديث چيست و مجلسي چه چيزي را مي‌خواهد با اين روايات نادرست و مبهم اثبات کند معلوم نيست؟.

حديث 33، روايت شده از خشاب که مهمل و مجهول است. و اما متن آن، از رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- نقل شده که اهل بيت من مانند ستارگانند هر ستاره‌اي غروب کند ستارة ديگري طلوع کند تا وقتيکه شما به آن ستاره توجه کرديد ملک الموت او را بميراند!!، حال اين، چه مربوط به مهدي است بايد از نويسندگاني که فعلا مرده‌اند پرسيد؟!

حديث 34، نقل کرده از يک نفر منجم يهودي که هر کس مي‌داند يهودي دشمن اسلام است آيا روايت از يک نفر يهودي به چه دردي مي‌خورد؟!! و بعلاوه خود شيعه از پيغمبر -صلى الله عليه وسلم- روايت کرده‌اند که سخن منجم را تصديق نکنيد و هر کس تصديق کند کافر است. حال آيا چنين چيزهائي را ميتوان مدرک قرار داد؟!!

حديث 35، کشف الغمه، پس از چندين قرن از زمان حضرت عسکري گذشته نقل کرده از مرد مجهولي که حجة بن الحسن در سال 258 در «سر من رآي» متولد شده است. أما روضه‌خوانهاي ايران پس از چندين سال از آن نقل گذشته، همه نقل مي‌کنند برخلاف آن!، آيا اين نقل چه فايده دارد؟! و هم‌چنين است روايت 36 که نقل شده از کتاب ارشاد که آن کتاب تاريخي است از شيخ مفيد که دو قرن از زمان حضرت عسکري متأخر است.

حديث 37، باز نقل شده از کتاب کشف الغمه، مانند حديث 35. آيا نقل از چنين کتبي چيزي را حجت قرار مي‌دهند؟! خير، مگر آنکه بگوئيم: هر چه در تاريخ ذکر شده حجت ديني است. در اينجا، مجلسي از مردم کذابي مانند سهل بن زياد چيزهايي نقل کرده که مخالف عقل و قرآن است. از جمله اينکه چون امام به دنيا مي‌آيد ستون نوري براي او بوجود مي‌آيد که بواسطة آن به خلائق و اعمال مردم نظر مي‌کند و کارهاي مردم را مي‌بيند.
نويسنده گويد: چرا اين ستون نور براي رسول خدا -صلى الله عليه وسلم-نصب نشد و چرا رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- از کار مردم بي‌خبر بود و حتي از همسايگان خود خبر نداشت. مگر خدا ستارالعيوب نيست که عمل مردم را به کسي نشان دهد!!!. در اينجا مجلسي نقل کرده که چون حکيمه در شبي که بنا بود زايمان صورت گيرد، هيچ اثري از حاملگي در مادر طفل نديد، تعجب نمود، لذا حضرت عسکري به او گفت: تعجب نکن، ما گروه اوصياء، حملمان در شکم مادر نيست، بلکه حمل ما در جنوب ايشان مي‌باشد و از رحم خارج نمي‌شويم، بلکه از ران راست مادرهايمان خارج مي‌شويم. بايد گفت: آيا بنوشتن اين خرافات ضد قرآني حجتي ثابت مي‌شود. پس در اين باب از اين اخبار که تمامش ضعيف و راويانش مجهول و يا فاسد العقيده بودند چيزي بدست نمي‌آيد

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

منطق پرقدرتی که ما ایرانیان را شیعه کرد چه بود؟ متن؛برگرفته از کتاب "تاریخ شاه اسماعیل صفوی" تالیف «دکتر امیرحسین خنجی»


در تاريخ خاورميانه از دوران اسکندر تا آن زمان هيچ قومي به وحشيگري و ددمنشي قزلباشان ديده نشده. انسان بايد نوشته‌هاي مداحان شاه اسماعيل و قزلباشان او را بخواند، تا متوجه شود که آنها چه موجودات تمدن‌ستيزي بوده اند، تصورش را بکنيم که دسته‌ئي از تبربدستان قزلباش "کودک کمسالي را زنده زنده به ميان خرمن آتش پرتاب مي‌کنند، و پدر و مادر و خواهر در درماندگي کامل شاهد زوزه‌هاي کودکشانند که در آتش زغال مي‌شود"، آخر مگر يک انسان چقدر طاقت و تحمل دارد که دين و عقيده اش را براي خودش نگاه دارد؟ چنين ضربتي کافي است که يک انسان را هرقدر هم بردبار باشد به جنون و عصيان بکشاند، و در آن حالت فرياد برآورد که نه به ابوبکر و عمر و عائشه بلکه به خدا و پيامبر هم هرچه بخواهيد خواهم گفت.


تصورش را بکنيم پيرمرد دانشمند و محترمي که به قزلباشان پرخاش کرده و آنها از او به خشم آمده اند، وي را گرفته عريان کرده در سر چار کوچه و جلو چشم همگان، چند تن از قزلباشان پرزور به او تجاوز جنسي کرده اند، آنگا به تنش شيره ماليده وي را در قفسي آهنين بند کرده اند و مشتي مورچه را در قفس رها ساخته اند، و اين قفس را همچون فانوسي بر سر ميله‌ئي در ميدان شهر آويخته اند، تا اين بيچاره در زير شديدترين شکنجه‌ها به سر ببرد؛ و مردمي که بنا به ضرورتي از آنجا عبور مي‌کنند، روزها و شب‌هاي متوالي شاهد ناله‌هاي جانخراش اويند و شکنجة روحي مي‌شوند،


يا تصورش را بکنيم: دانشوري را قزلباشان گرفته برهنه کرده به ميدان شهر آورده، آتش افروخته اند، و سيخي از زير پوست کمر اين مرد فرو برده از پشت گردنش بيرون آورده او را مثل لاشة آهو بر روي آتش داشته اند تا اندک اندک بريان گردد؛ و آنگاه قزلباشان به دستور شاه اسماعيل از گوشت کباب‌شدة اين مرد تغذيه کنند،


يا تصورش را بکنيم که آنها يکي از بزرگان تبريز يا اردبيل را که نخواسته شيعه شود گرفته کف دست‌ها و پاهايش را بر کندة درختي ميخکوب کرده اند، و در اين حال زنده زنده پوستش را مثل پوست گوسفند برمي‌کشند.


تصورش را بکنيم که يک تاجر بازار تبريز که مغازه و انبار و خانه‌ اش به غارت رفته خانه‌نشين شده است، ناگاه ببيند که يک دسته از اين «تبرائيان تبر به دست» به خانه اش بريزند، او را گرفته ببندند، زن و دختر جوانش را در برابرش برهنه سازند و آنها را بر سر دست‌ها بنشانند، و از آن مرد هستي‌باخته بخواهند که هرچه در خانه اش نهان کرده است را بيرون بياورد و به آنها تحويل بدهد.


در نوشته‌هاي مداحان فتوحات قزلباشان صفوي چندان از اين موارد ذکر شده که خواندن آنها موي را بر اندام هر انسان نيک‌سرشتي راست مي‌کند و اعماق قلبش را چنگ مي‌زند، و جگرش را به حال ايرانياني که در دست چنين ددمنش‌هاي درنده‌خوئي اسير بوده اند کباب مي‌کند، اينها مطالبي است که مداحان شاه اسماعيل و شاه تهماسب صفوي نقل کرده اند، تا نشان بدهند که «شاه شريعت پناه» و «ولي امر مسلمين جهان» به قدرتي براي نشر آئين خدائي خودش داشته، و در راه خداي خودش چه زحمت‌هائي مي‌کشيده، و چگونه مردم ايران را وادار مي‌کرده که دست از لجاجت بردارند و به دين قزلباشان درآيند؛ و چگونه با کساني که نمي‌خواسته اند اطاعت از ولي امر مسلمانان جهان را پذيرا باشند به مجازات ميرسانده اند.
صفحات 67و68






فرداي روزي که قزلباشان شهر تبريز را تحويل گرفتند [فتح کردند] جمعه بود، روز جمعه شاه اسماعيل [نوجواني 13ساله] وارد مسجد جامع تبريز شد، و در حالي که قزلباشان با شمشيرهاي آخته در ميان صفوف نمازگزاران ايستاده تشنة خونريزي بودند، بر بالاي منبر رفته ايستاد و بدون هيچگونه مقدمه‌ئي خطاب به جمعيت حاضر در مسجد گفت: از سنيان تبرا کنيد و به ابوبکر و عمر و عثمان لعنت بفرستيد، قزلباشان – يا به تعبير گزارش‌گران صفوي، دو دانگ مردم – که با شمشيرهاي آخته در ميان جمعيت ايستاده بودند لعنت فرستادند و «بيش باد و کم مباد» گفتند؛ ولي جمعيت نمازگزار با شنيدن اين عبارت غرق در حيرت شدند، آنها از خود مي‌پرسيدند که چگونه ممکن است يک نفر که خود را مسلمان مي‌داند و از اولاد مردي چون شيخ صفي الدين اردبيلي است، چنين اهانت بزرگي را نسبت به ياران و خلفاي پيامبر و نسبت به همسر محبوب پيامبر خدا روا بدارد؟ ولي شاه اسماعيل نه از تاريخ اسلام اطلاعي داشت و نه اصحاب پيامبر را مي‌شناخت، و نه مي‌دانست که آنها چه کساني بوده اند؛ او از خليفه‌هاي بکتاشي شنيده بود که ابوبکر و عمر و عثمان و عائشه دين نداشتند، و دشمنان اسلام بودند؛ و در تمام عمرشان پيامبر را آزار دادند، و سرانجام علي را که وليعهد پيامبر بود از منصب ولايتعهدي برکنار کردند تا خودشان برمسند خلافت تکيه بزنند و در جهان پادشاهي کنند، او نشيده بود که ابوبکر و عمر و عثمان به ناحق به جاي پيامبر نشستند و مردم را از دين خارج ساختند و دين سني را که يک دين ضد اسلامي بود رواج دادند و با اسلام و مسلمانان جنگيدند، و يزيد که از آنها بود امام حسين را به قتل رساند، او از خليفه‌ها شنيده بود که عمر به خانة علي حمله کرد و فاطمه را زخمي کرد، و سبب شد که فاطمه سقط جنين کند و جنينش که در شکم مادرش محسن نام داشت به شهادت برسد، و خودش نيز چند روز بعد از اين واقعه شهيد گردد، مجموعة اطلاعاتي که او در بارة اسلام داشت از اين چند داستان تجاوز نمي‌کرد، و اينها را خليفه‌ها آنقدر به تکرار و تفصيل برايش تعريف کرده بودند که همه را از بر بود، و آرزو مي‌کرد که روزي بتواند انتقام آن مظلومان را از اين ظالمان بگيرد، اکنون وقت آن انتقام‌گيري فرا رسيده بود و او قدرت کافي براي اين انتقام را داشت، و گمان مي‌کرد که مردم تبريز همان سني‌هايند که با خانوادة علي بدي‌ها کردند.
مردم حاضر در مسجد وقتي پس از لحظاتي از حيرت بيرون آمدند، بازهم خودشان را مورد خطاب اين جوانک يافتند که برفراز منبر ايستاده بود، شمشيرش را مرتبا تکان مي‌داد و با لحن تحکم‌آميزي خطاب به مردم مي‌گفت: به ابوبکر و عمر و عثمان لعنت بفرستيد و از آنها تبرا جوئيد، مردم براي آن که بيش از آن اهانت‌هاي اين جوانک به مقدسات مسلمانان را نشنوند، و در اثر شنيدن اين اهانت‌ها که قادر به ممانعت از آن نبود مستوجب خشم خدا و عذاب دوزخ نگردند، انگشتان‌شان را در گوش‌هايشان کردند و راه سمع‌شان را بستند، چند تني از علما و رجال شهر تصميم گرفتند که از مسجد بروند، و «رفتند که از جا حرکت کنند؛ ولي شاه شمشير بلند کرد و گفت: تبرا کنيد». چونکه هيچکس به دستور شاه پاسخي نداد، شاه از فراز منبر به قزلباشان شمشير به دست که در ميان صف‌هاي نمازگزاران ايستاده منتظر صدور اذن خونريزي بودند، دستور داد که گردن‌هاي همه را بزنند، مسجد تبريز در آن روز به قتلگاه عظيمي تبديل شد، و هيچکس نتوانست از دست قزلباشان جان سالم ببرد.


صفحات60و61

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

آيا بالاترين مدل کوچکي از "ايران آزاد" است؟


در بالاترین ، وقتي نظرات دوستان؛ چه لينکهاي ارسالي، چه کامنتها، و چه دلايل منفي‌ها را مي‌خوانم گهگاهي با خودم احساس مي‌کنم اگر ايران آزاد بود و اگر به ما اجازه مي‌دادند آنگونه که خود دوست داريم سخن بگوييم و رفتار کنيم احتمالا شبيه همين حرفها را مي‌زديم و شبيه همين کارها را مي‌کرديم. رفتارهاي مختلف در اينجا را (خوب و بد ، زشت و زیبا) مي‌توان - با اغماض - رفتار احتمالي ايراني دانست که در آن مردم آزادند بدون سانسور سخن بگويند. از خود مي‌پرسم آيا در جامعه آزاد بايد با آزادي کامل سخن گفت يا بايد به تاثير سخن هم فکر کرد؟ آيا در جامعه آزاد بايد به مخالفان و به اقليت‌ها احترام گذاشت و در عين احترام عقايدشان را به نقد کشيد يا بايد مخالفان را به هر طريق ممکن از ميدان خارج کرد و ميدان سخن گفتن را ميدان مبارزه بوکس تلقي کرد؟ آيا مثلا به طرفداران فدراليسم بايد انگ جدايي طلب زد و بعد هم بايد آنها را له کرد؟! آيا به مخالفان دينداري بايد چوبه‌ي دار نشان داد و به طرفداران دين بايد توهين کرد؟ آیا چپ و مجاهد و اصلاح‌طلب و روشنفکر دینی و محافظه‌کار را باید نواخت؟ پس چه کسی باید کشور ایران را اداره کند؟! "من؟"
از خودم مي‌پرسم اگر روزي ايران آزاد شود ما چگونه از آزادي استفاده خواهيم کرد. 
انگار اينجا را ايجاد کرده‌اند که خود را براي آينده ايران آماده کنيم. سعي خواهم کرد آزادي را تمرين کنم تا مبادا در آن روزهاي آزاد (که برايمان شده است آرزويي دست نيافتني) آزادي معناي زيبايش را از دست بدهد.

درباره خودم:
سالهاست که وبلاگ‌نويسم. مدتي است که عضو بالاترين شده‌ام. در بالاترين کاربر خيلي فعالي نيستم (چون فیلترشکنها اجازه نمی‌دهند و برای نظر دادن و ارسال لینک وقت زیادی گرفته می‌شود، مثلا برای ارسال این مطلب نزدیک دو ساعت وقت گذاشتم!). قبل از عضو شدن، از بالاترين به عنوان جايي براي دريافت اخبار روز استفاده مي‌کردم. بعد از عضويت علاوه بر اين ، اينجا را جايي براي ارايه نوشته‌هاي خودم و يافتن تعدادي مخاطب براي نظراتم و برداشتن قدمي براي دموکراسي و اداي دين نسبت به فعالان جنبش سبز تلقي مي‌کنم؛ فعالاني که زندگيشان و امروز و فردايشان را فداکارانه درکف گرفتند و به خيابان رفتند . من خود خوشبختانه گرفتار نشده‌ام و هزينه چنداني نداده‌ام.

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

خمس؛ قانونی که فقهای شیعه به دلیل منافع صنفی آنرا جعل کرده‌اند (نظر اهل سنت و پاسخ آنها به فقهای شیعه)

خلاصه و ویرایش شده از  «لینک اصلی»
الف ) نظر فقهای شیعه :
« يكى از موارد وجوب خمس، مالى است كه از مخارج و هزينه‌هاى زندگى انسان در يك سال اضافه مانده است، خواه اين مال از راه تجارت يا زراعت و كشاورزى و يا حقوق ماهيانه كه دريافت می‌شود، فقهاى شيعه براى اثبات وجوب خمس در سود كسب و تجارت به كتاب و سنّت استناد كرده‌اند:
وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آَمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (انفال/41)
و بدانيد هر گونه غنيمتى كه به شما رسد، خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براى نزديكان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است، اگر شما به خدا و آن چه بر بنده خود در روز جدايى حق از باطل، روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى ايمان يعنى روز جنگ بدر) نازل كرديم، ايمان آورده ايد و خداوند بر هر چيزى قادر است. فقهاى شيعه  مدعی‌اند در آيه شريفه موضوع «غنيمت» حكم وجوب خمس را مترتب ساخته است».

پاسخ :
غنیمت از کفار در جنگ‌ها گرفته می‌شود، مال بی زحمت باقی مانده از دشمن کافر،(مرده یا شکست خورده ) را غنیمت گویند، اما پولی که از تجارت یا زراعت بدست می‌اید مال مفت نیست، این غنیمت نیست و دهندگان آن کفار نیستند. گرفتن یک پنجم از این مال، یک مالیات نامعقول و بینهایت سنگین است.
بسیاری از علمای شیعه،این قانون را نمی‌شناختند. این قانون را علمای جبل عامل لبنان ساختند و همراه صفویان به کشور ما آوردند. علمای شیعه، ملت را اسیر خود می‌دانند و با قانون خمس جعلی، اموال آنها را به تاراج می‌ برند.آیه ای هم که از خمس صحبت می‌کند ، درباره اولین جنگ بین مسلمانان و کفار است، در این جنگ مسلمانان پیروز شدند، و غنایمی بدست آوردند و آیه به آنها می‌گوید که اگر مومن هستید پس حق ندارید تمامی‌ غنیمت را برای خود بردارید، باید یک پنجم آنرا تحویل رهبر دهید و چهار پنجم به خودتان تعلق می‌گیرد. آیات قبل و بعد ، بلکه همه آیات سوره انفال درباره جنگ است، پس تعجبی ندارد که اهل سنت خمس را یکی از احکام جهاد می‌دانند.
از سوی دیگر، خداوند، سود تجارت را غنیمت نمی‌داند سود تجارت را ربح می‌نامد. پس اگر قرآن می‌فرمود:
(وَاعْلَمُوا أَنَّمَا ربحتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ ... ) آنوقت می‌توانستیم به فقهاى شيعه حق بدهیم. مقصود قرآن كاملا واضح است، اما مشکل اساسی علمای شیعه‌اند که چون در تاریخ خود، جهاد نداشتند و ندارند پس از غنیمت محروم بودند و هستند اما چون علاقه به غنیمت گرفتن دارند پس از مال پیروان و مقلدان ساده لوح خود، غنیمت جنگی می‌گیرند! هم دشمن جان و ایمان آنهانند و هم دشمن مال آنها.
علماي شيعه، چون خودشان هم دیدند، آیه چندان کمکی به آنها نمی‌کند، بسراغ کتب لغت رفتند تا شاید در آنجا دلیلی برای این قانون عجیب خود بیابند:


ب) نظر فقهای شیعه :
« در اين جا بايد ديد كه مقصود از غنيمت چيست؟ آيا مقصود غنيمت جنگى است يا هر فایده اى است كه انسان به دست مى آورد؟ براى فهم اين واژه باید به لغت شناسان مراجعه كرد تا از آن راه علم به معناى لغات قرآن و سنّت حاصل گردد. با مراجعه به لغت معلوم مى شود كه غنيمت به معناى مطلق فایده اى است كه انسان به دست مى آورد و اختصاصى به غنيمت جنگى ندارد:
خليل فراهيدى مي‌گويد :
الغنم الفوز بالشى فى غير مشقة و الاغتنام انتهاز الغنم.
العين: ماده غنم.
غنيمت بدست آوردن چيزي است بدون سختي و اغتنام به معني استفاده از غنيمت است .
غنم در لغت معناى وسيع ترى از غنيمت جنگى دارد و به معناى مطلق فائده اى است كه انسان بدون مشقت و سختى به دست آورده باشد ولى بعدها پس از نزول قرآن به خاطر جنگ‌هايى كه پيش آمد غنيمت بيشتر در معناى اموالى استعمال شد كه از مشركان گرفته مى شد. بنابراين لفظ غنيمت در آيه بر همان معناى لغوى آن حمل مى شود مگر اين كه قرينه قطعى وجود داشته باشد كه مقصود از آن غنيمت جنگى باشد».
پاسخ :
اولا:  قرآن خودش خودش را تفسیر می‌کند
دوم : اگر این آیه درباره درآمدها باشد نه درباره غنیمت جنگی، پس سزاوار ‌بود که قرآن آن را شرح و بسط می‌داد و آیه‌ها در آن باره می‌آمد نه اینکه به این سرعت و سرسری از آن رد می‌شد.
سوم: فقهای شیعه در همین نقل قول از خلیل فراهیدی هم تقلب کرده  «انتهاب» را «انتهاز» نوشته‌اند!! و معنیش را هم «استفاده کردن» نوشته‌اند در حالیکه انتهاب از نهب است یعنی غارت کردن،
امان از علمای شیعه که از دروغگویی و تقلب نه خجالت می‌کشند  نه خسته می‌شوند!
چهارم :در همین کتاب العین(کتاب خلیل فراهیدی) هرجا که کلمه غنیمت آمده منظورش مال جنگی است نه سود تجارت . چند جمله از همان کتاب:
والفيء: الغنيمة،...... والفعل منه أفاء، قال جل وعزّ: " ما أفاء الله على رسوله "
والصَّفيُّ: ما كانَ رسولُ الله - صلّى اللهُ عليه وعلى آله وسلَّم - يَصطَفيه لنفسه أي يختاره من الغَنيمة بعد الخمس قبلَ أن يَقسِمَ.
والمِرباعُ :كانت العرب إذا غزت أخذ رئيسُهم رُبْعَ الغنيمةِ، وقَسَمَ بينهم ما بقي.
نهب: النَّهْبُ: الغَنيمةُ،
و در همین کتاب، برای سود تجارت کلمه ربح آمده است!

ج) نظر فقهای شیعه :
«اهل سنت روايات بسيارى از پيامبر اكرم نقل نموده‌اند كه ایشان به اصحاب خويش دستور گرفتن خمس داده‌اند :
(لما وقد عبدالقيس لرسول الله فقالوا: ان بيننا و بينك المشركين و انا لا نصل اليك الاّ فى اشهر الحرم خمرنا بجمل الامره ان عملنا به دخلنا الجنة و ندعو اليه من ورائنا. قال: آمركم باربع و انهاكم عن اربع، آمركم بالايمان بالله و هل تدرون ما الايمان؟ شهادة ان لااله الاّالله و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة و تعطوا الخمس من المغنم.)صحيح البخارى، ج 4، ص 250 و صحيح مسلم، ج 1، ص 35 .
1. در اين حديث پيامبر از اهالى عبدالقيس نخواسته است كه غنيمت‌هاى جنگى را پرداخت نمايند زيرا آنان از خوف مشركين نمى توانستند نزد پيامبر بيايند بنابر اين جنگى در كار نبوده تا مقصود از غنيمت در حديث غنيمت جنگى باشد.
2. ممكن است مقصود غنائم جنگى باشد كه مسلمانان از طريق جنگ و جهاد به دست آورده‌اند اين احتمال نيز باطل است؛ زيرا اولاً، جنگ و جهاد بدون اذن پيامبر جايز نبوده است و معلوم هم نيست كه از حضرت اذن گرفته باشند، خصوصاً اهالى عبدالقيس كه امكان ارتباط با پيامبر را جز در ماه‌هاى حرام نداشتند، علاوه بر اين كه پيامبر خودش غنائم جنگى را تقسيم مى كرد و معنا نداشته كه پيامبر از آنان بخواهد كه اين تقسيم را انجام دهند .
3. احتمال سوم اين كه مقصود از غنيمت، كسب و تجارت باشد؛ يعنى در همه موارد فوق پيامبر دستور داده كه مردم از مازاد بر كسب و تجارت خود خمس پرداخت نمايند».
پاسخ:
این حدیث بخاری درباره نمایندگان قومی است که مسلمان شده بودند، اما بین آنها از بین سرزمین مسلمانان فاصله زیادی داشت و از این بدتر در سر راه کفار حربی قرار داشتند و آنها فقط می‌توانستند در شهرهای حرام سفر کنند، لذا از پیامبر خواستند به آنها دستورات جامعی بدهد و رسول الله در ضمن این دستورات فرمودند یک پنجم غنیمت را باید بدهید و این که شیعه می‌گوید آنها در جنگی در گیر نبودند تا این دستور داده شود می‌گویم چرا نبودند، مگر در حدیث نیامده بین آنها و کفار دشمنی بود و نمی‌توانستند آزادانه حرکت کنند دشمنی یعنی جنگ و بفرض محال که درگیر جنگ نبودند هم دلیل نمی‌شود که از قانون خمس بی‌خبر باشند، چه کسی ضمانت داده که این قبیله تا قیامت با همه در حالت صلح باشند ؟!
این حدیث هیچ ربطی به خمس از درآمد و زراعت و تجارت ندارد .اگر ‌داشت حتما از عصر رسول الله و خلفای راشدین داستانها درباره خمس تجارت داشتیم اما یک حدیث هم نداریم.پس ثابت شد که قانون خمس شیعه‌ها، یک قانون شیطانیست و علمای شیعه برای پر کردن جیب گشاد خود آنرا اختراع کرده‌اند.

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

مخاطب کروبی در این سخنان کیست؟

«««ایشان ادعای تقلب را مضحک و مدعی خیانت به کشور شدند اما کیست که نداند آنکه به این انقلاب، خون شهدا، امام و مردم عزیز ایران خیانت کرد ایشان هستند که کار کشور و انقلاب را به جائی رسانده که برگزاری یک مراسم ختم هم باید با حضور پلیس ضد شورش و لباس شخصی ها انجام شود. انتصابی کردن انتخابات و رد صلاحیت های گسترده نیروهای با کفایت این کشور در انتخابات های متعدد مانند خبرگان رهبری، مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری و اعلام نتایج به دلخواه وحتی جابجائی پس از اعلام نتایج از شاهکار ایشان است که قطعا این خیانت نه تنها در نزد خود ایشان بلکه در نزد مردم پوشیده نیست. فریاد امروز مردم ایران پاسخی است به خیانت شما به رای مردم، قانون اساسی و آرمان امام و شهدا که اصل انتخابات را از اساس بی معنا کردید و جمهوریت نظام را به مسلخ بردید.»»»

«««به خدا پناه بردم از این که برخی چنان به خود می نگرند که گویی نماینده خدا بر روی زمین شده اند. برای خود چنین امتیازی فرض می کنند و سپس بنام رضایت خدا، دست به هرکاری می زنند و هر گونه که خواستند عمل می کنند. آقایان به این پرسش پاسخ ندادند که چگونه به این درجه رسیدند و چگونه به آنها الهام شده است که مخالفت با دولت احمدی نژاد مخالفت با خداست؟
من واقعا نمی خواستم به خودبزرگ بینی این آقایان اشارتی داشته باشم اما وقتی دیدم مکرر می آیند و از ” فتنه ” حرف می زنند و نقش های خودشان را در بوجود آمدن حوادث پس از انتخابات انکار می کنند و برای قوه قضاییه خط و نشان می کشند ،در مقام پاسخگویی برآمدم . بدانید اجازه ندارید هرکسی که نظرات شما را قبول ندارد، او را صهیونیست و منافق بنامید. باید بدانید که در محکمه الهی نه شنودی هست و نه بازجویی. نه مدیریتی است و نه قدرتی. آنجا سید و غیر سید، روحانی و غیر روحانی همه در برابر عدل الهی باید پاسخ گوی عملکرد گذشته خود باشند.»»»
-----
*پاراگراف اول جواب کروبی به جنتی است که ادعای تقلب از سوی افراد در داخل و خارج از کشور را ادعائی مضحک و احمقانه دانسته و گفته بود که این افراد خود فروخته خیانتی کردند که تاکنون هیچ کس نکرده است(دقت کنیم که این اظهار نظر را فقط جنتی نکرده و موضعگیری رهبر هم همین است)

**پاراگراف دوم هم پاسخ کروبی به کیهان و حسین شریعتمداری بود. اینجا نیز گویی حسین شریعتمداری بهانه است و هدف اصلی کروبی، سید علی خامنه‌ایست

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

پيشنهاد : "بهترين لينکهاي دو ساعت گذشته" حداقل به 20 لينک افزايش يابد

با توجه به اينکه بسياري از لينکها پس از خروج از صفحه اول لينکهاي تازه در صورتي که به بهترين لينکهاي دو ساعت گذشته وارد نشوند امتياز کمتري دريافت ميکنند و از دور خارج میشوند پيشنهاد مي‌شود که "بهترين لينکهاي دو ساعت گذشته" حداقل به 20 لينک افزايش يابد.  قسمت پایین و چپ صفحه اول بالاترين هم خاليست و اضافه کردن لينک مشکلي ايجاد نمي‌کند.


۱۳۸۸ بهمن ۴, یکشنبه

مراسم چهلم آیت الله منتظری؛ جمعه 9 بهمن؛ قم؛ خ محمد منتظری(چهارراه حجتیه، جنب پل حجتیه، کنار پارکینگ رودخانه)

... ضمن عرض تقدیر و تشکر از حضرات مراجع عظام و علمای اعلام ، دانشگاهیان و روشنفکران و کلیه‏ ‏اقشار ملت بزرگوار که با ارسال پیام و بزرگداشت آن مرجع عالیقدر، مقام والای علم و حریت را ارج‏ ‏نهادند، مراسم اربعین آن فقید سعید را با توجه به تضییقاتی که متأسفانه وجود دارد، بدین گونه به اطلاع‏ ‏می‎رسانیم : ‏ ‏زمان : جمعه ‏۱۳۸۸/۱۱/۹‏ مطابق با سیزدهم صفرالمظفر، ساعت ۳ الی ۵ بعدازظهر ‏ ‏مکان : قم ، بلوار شهید محمد منتظری ، دفتر و بیت فقیه عالیقدر.
(چهارراه حجتیه؛ پل حجتیه ؛ کنار پارکینگ رودخانه)

۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

وقتی که صدا و سیما مدعی احترام به حقوق بینندگان میشود! زمانی که باید بر مظلومیت سنگ‌پا باید گریست

این مطلب در صفحه اول جام جم چاپ شد، بخوانید و ببینید که چقدر پررو هستند چقدر پررو!!!

«««پنجشنبه شب براساس اعلام قبلي بايد به تماشاي مناظره دكتر ولايتي و دكتر محسن رضايي در برنامه رو به فردا مي‌نشستيم. وقتي برنامه شروع شد از حضور هيچ‌كدام از آقايان خبري نبود. رو به فردا مسير سخت خود را با حضور آقايان حسينيان و بروجردي ادامه داد.

علت تغيير در برنامه، عدم حضور آقاي ولايتي و بالتبع آن آقاي رضايي در برنامه بود. آقاي ولايتي تنها ساعاتي به برنامه مانده، اعلام مي‌كند از شركت در اين نشست منصرف شده است. بديهي است در اين زمان كوتاه هماهنگي با شخصيت‌هاي ديگر بسيار سخت خواهد بود.

اصرار به آقاي رضايي براي انجام اين مناظره با فردي ديگر نيز ثمربخش نبوده و عملا برنامه اعلام شده و وعده داده شده، منتفي مي‌گردد. دليل آقاي ولايتي هر چه باشد حداقل آن بي‌اعتنايي و بي‌احترامي به ميليون‌ها بيننده‌اي است كه منتظر بودند تا ايشان را بر صفحه تلويزيون در اين برنامه ببينند. رو به فردا قرار بود به موضوع دخالت بيگانگان در حوادث پس از عاشورا بپردازد.در اين شرايط حساس كه حضور خواص در صحنه و اعلام مواضع شفاف، مطالبه رهبري و مردم است، حتما آقايان ولايتي و محسن رضايي دلايل خود را با مردم بازگو خواهند كرد. اين رخداد نشان داد صدا و سيما در پيمودن اين مسير با دشواري‌هاي غيرقابل پيش‌بيني مواجه است كه لازم است در اين موارد به مردم صريح و روشن موضوع و موانع و خلف وعده‌ها اعلام گردد.»»»

۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

تحريم چين را شروع کنيم، از همين امروز

  تحريم چين را شروع کنيم، از همين امروز.
اين کار چند حسن دارد:
1.تجّاري که از چين کالا وارد مي‌کنند با توجه به سود کلاني که مي‌برند عموما  حامي دولت و حکومت هستند. اين گروه با تحريم کالاي چيني تحت فشار قرار خواهند گرفت
2. با توجه به حضور گسترده کالاي چيني در ايران، تحريم کالاي چيني تاثير وسيعي بر اقتصاد کشور خواهد گذاشت
3. تحريم کالاي چيني به نفع صنعتگران ايراني است
4. چين، حامي بين‌المللي حکومت ايران، تحت فشار قرار خواهد گرفت تا حمايتش از حکومت ايران را محدود کند و بر آن فشار وارد کند.
5. اين کار جرم نيست! و تمام طرفداران جنبش سبز ميتوانند همراهي کنند
6. با يک اس‌ام‌اس مي‌توان آن را کليد زد.


۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

صداوسیما زمان را بین ما و خودش عادلانه تقسیم کرد: سی سال و اندی برای خودش و اندی هم برای ما!

صداوسیما زمان را بین ما و خودش عادلانه تقسیم کرد: سی سال و اندی برای خودش و اندی هم برای ما!
در این سی سال به تنهایی منبر رفت و سخن گفت و در این اندک زمان، کسی را در برابر ما نشاند تا به شبهات ما! پاسخ گوید عجب عدالتی . به این باید گفت عدالت خودعلیحسین‌پندارخانی!
درست است که ما در همین اندک زمان هم سخنمان را خواهیم گفت اما غافل نخواهیم شد که نیاز به رسانه صوتی تصویری داریم برای رساندن صدایمان به گوش تمام مردم ایران.

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

نامه یک جوان دموکراسی‌خواه ایرانی به آقايان سروش، گنجي، بازرگان، کديور و مهاجراني

آقايان سروش، گنجي، بازرگان، کديور و مهاجراني
با سلام و احترام بيانيه اخير شما و موضعگيری‌های شما را خواندم. از خواندن متن بيانيه بسيار خوشحال شدم؛ هم از محتوای دموکراسي‌خواهانه آن و هم از تشکيل چنين گروهی که قابليت راهبری جنبش سبز را دارد. اما برخی از طرفداران جنبش سبز از ترکيب اين گروه از اين بابت نگرانند که برای برخی از اعضای محترم اين گروه، دغدغه‌های دينی مهم‌تر از دغدغه‌های دموکراسی‌خواهانه است. پس از انتشار بيانيه، در متن مصاحبه آقای مهاجرانی صحبت‌های نگران کنند‌ه‌ای خوانديم که دغدغه‌های دينی را اولویت‌دارتر از خواسته‌های دموکراسی‌خواهانه قرار داده بود.

آنچه بر نگرانی می‌افزايد رفتارهای گذشته برخی از اعضای گروه است. فی المثل، برخی از اعضای اين گروه(آقايان مهاجرانی و کديور عزيز) در گذشته ای نه چندان دور(آنجا که صحبت از قرآن شد) دست به تکفير و توهین برخی ديگر از اعضای گروه(آقايان گنجی و سروش عزيز) زده‌اند! چه تضمينی دارد که آقايان در عالم سیاست و با وجود ادعای روشنفکری باز چماق تکفير به دست نگيرند؟ (البته نوع نقد آقای بازرگان بر نظرات آقایان سروش و گنجی منصفانه و مقبول بود).

 از اين رفتارها که بگذريم بايد بگويم روشنفکران عزيز! شما خوب می‌دانيد که نياز امروز ايران، دموکراسی است و دموکراسی، دينداران و غیردینداران ،هر دو گروه، را در زير بال خود خواهد گرفت. برخی از کسانی که در جنبش سبز هزينه‌های گزاف داده‌اند به دين (یا لااقل به حاکمیت دین) اعتقادی ندارند. برخی از شما می‌گويند اکثريت مردم ايران ديندارند پس دين در اولويت است غافل از اينکه از راه دموکراسی می‌توان به جامعه‌ای ديندار دست یافت اما از دين نمی‌توان به دموکراسی رسيد.
 آقايان! همه ما (چه ديندار و چه غير ديندار) به عنوان مخالفان حکومت فعلی بايد حول يک محور متحد شويم: دموکراسی و دموکراسی یعنی : آزادی بيان و افکار، آزادی انتشار افکار، آزادی اجتماعات و تساوی فرصت برای رسيدن به قدرت(از طريق انتخابات آزاد) پس اگر دغدغه پيروزی جنبش سبز را داريد تلاش نکنيد که از همين امروز لائيک و سکولار و ليبرال را از صف دينداران جدا کنيد که اين به سود تماميت‌خواهان است.

اراتمند شما عزیزان
mo-sa

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

اهداف کلی برنامه پنج ساله پنجم لو رفت



اهداف کلی این برنامه که منطبق با الگوهای اسلامی و با همکاری مراکز حوزوی تهیه شده و با مدیریت داکتر محمود احمدی نژاد تهیه شده بدین شرح است:
1.از این پس برنامه ریزی پروژه‌ها با استفاده از علوم انسانی غربی که مفسدند ممنوع است و انجام امور بدین صورت است که برای انجام هر کاری1000صلوات نذر می‌کنیم تا کارها به خودی خود انجام شود.
2. 50درصد درآمدهای نفتی در راستای تربیت انسانهای متعبد (ونه بی‌دین) برای توسعه حوزه‌های علمیه هزینه می‌شود و مابقی برای حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی در اختیار مقام معظم رهبری، سپاه، حماس، حزب الله لبنان ، گروههای نیکاراگوئه ای ونزوئلایی و ... قرار می‌گیرد.
3. درآمدهای غیرنفتی صرف توسعه سپاه پاسدارن و حزب فراگیر رایحه خوش خدمت قرار می‌گیرد.
4. در طی پنج سال آینده با توجه با اینکه بانکداری و ایضا صنعت حرام است انشاءالله باید تمامی بانکها ورشکسته شده و صنعت نیز نابود شود.
5. با توجه به اینکه بخش قابل توجهی از مردم اراذل و اوباش و بیدین و غیرمتعبد هستند(بیش از 50میلیون نفر) باید برای از بین بردن سریعتر آنها چاره اندیشی شود

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

پيشنهاد: همايش بزرگ بعدي سبزها ، چهلم آيةالله منتظري؛ بدون نماد سبز، بدون شعار(همايش سکوت)

جنبش سبز با تهديدهاي فزاينده دولت براي برخورد شديد مواجه است اما اين جنبش نياز دارد هر از چند گاهي قدرت خود را به رخ دولت بکشد. نفس حضور در مراسم بزرگداشت آيةالله منتظري، مخالفت با دولت و ابراز وجود جنبش سبز را تداعي مي‌کند و نيازي به شعار و نماد سبز ندارد. در واقع اين حضور حتي در سکوت کامل هم نماد جنبش سبز است. اما نداشتن علامت باعث میشود دولت توان شناسایی کمتری داشته باشد.  در صورت لزوم میتوان علامت «وی» را با انگشت نشان داد.
پس از حضور جنش سبز در مراسم تشييع آيةالله منتظري و طرح شعارهاي شديد عليه آقاي خامنه‌اي، دستگاه سرکوب رهبر، در قم بسيار فعال شد و متاسفانه در خلا حضور جنبش سبز برخوردهاي زيادي با بيت آقايان منتظري و صانعي صورت گرفت و باعث شد مراسم سوم و هفتم نيز لغو شود. ما در چنين فضايي بايد حمايت خود را از اين دو مرجع مخالف رهبر اعلام مي‌کرديم که به هر دليلي اين کار را انجام نداديم و متاسفانه برخوردها همچنان ادامه دارد. با توجه به موارد ذکر شده پيشنهاد مي‌شود خانواده آيةالله منتظري را قانع کنيم که مراسم چهلم را برگزار کنند ، البته در بيت ايشان و نه در مسجد اعظم قم(که تحت اختيار توليت آستانه و دولت است). و به آنها اطمينان دهيم که شعار نمي‌دهيم و هيچ حرکت تندي هم انجام نخواهيم داد. در صورت برگزاري چنين مراسمي که مي‌تواند ميليوني باشد هم از اين دو مرجع حمايت کرده‌ايم ، هم اعلام حضور کرده‌ايم، هم اينکه دولت بهانه‌اي براي سرکوب نخواهد داشت.
البته من خوشبين نيستم و معتقدم که دولت قصد سرکوب، بلکه کشتار وسيع دارد و باید این را مورد توجه قرار داد!

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

داستان چاقوکش دهکده و هم‌ولایتی‌هایش

در روستایی لات چاقوکشی بود که عربده‌کشی می‌‌کرد، به مردم فحش می‌داد، شیشه خونه مردم رو می‌شکست خونه مردمو به آتش می‌کشید و با کمک چندنفری که دور و بر خودش جمع کرده بود مخالفاشو سر به نیست می‌کرد. این یاغی دهکده رو به گند کشیده بود و هر تدبیری که همسایه‌هاش می‌کردند فایده‌ای نداشت و او راه خودشو می‌رفت. این عربده‌کش که ریش و پشم زیادی هم برای خودش گذاشته بود ادعای مذهبی بودن هم داشت و اینجور وانمود می‌کرد که دینداری به ریش و پشمه و موفق شده بود با این حربه ظاهرسازی بعضی اعضای ساده‌لوح خانواده و بستگانش رو فریب بده و پیش خودش خیلی هم احساس زرنگی می‌کرد.
هم‌ولایتی‌ها همگی سخت مشغول کار و تلاش بودند تا ثروت بیشتری به دست بیارن اما این آقا یاغی ؛ روز به روز دریغ از دیروز! جالب این بود که دو تا از هم محلی‌های شارلاتان که خودشون به سختی داشتند تلاش می‌کردند که پول و پَله‌ای به جیب بزنن و با بقیه هم رابطه خوبی داشتن از آقا لاته بدجوری سواری می‌گرفتن و اونو کرده بودن سپر بلای خودشون. هرجا هم که لازم می‌دونستن حمایت‌های ظاهری می‌کردند تا پشت آقا لاته گرم بمونه و یه وقتی هوس نکنه دست از رفتارش برداره.
وقتی همسایه‌ها از لات محل سوال می‌کردن که چرا این کارها رو انجام می‌دی و چرا رفتارت رو درست نمی‌کنی می‌گفت به خاطر اینکه اینها دشمن من هستند. بهش می‌گفتن بالام جان وقتی به بقیه فحش می‌دی آدم می‌کشی و مردم‌آزاری می‌کنی توقع داری بقیه عاشقت باشن؟ اما تو کَتش نمی‌رفت که نمی‌رفت. آقا لاته به اعضای خانواده خودش هم رحم نمی‌کرد و هر وقت بهش اعتراض می‌کردن که: دست از این کارهات بردار اونا رو متهم می‌کرد که شما از دشمن پول می‌گیرید! اونا شما رو تحریک کردن! اونا ازتون حمایت می‌کنن.
هر وقت هم هم ولایتی‌ها بهش می‌‌گفتن که چرا به اعضای خانواده خودت هم رحم نمی‌‌کنی می‌‌گفت دیدی گفتم! دیدی گفتم! دیدی گفتم که اینا از شما پول می‌‌گیرن که با من مخالفت کنن! خلاصه با این حربه سال‌های زیادی اعضای خانواده خودشو خفه می‌‌کرد و هر کسی باهاش مخالفت می‌‌کرد لت‌وپار می‌‌شد. اما روزگار همین طوری نموند و فرزندان خودش که از کارهاش خسته شده بودند دست به کار شدند و قدرتو ازش گرفتن و آرامشو به دهکده برگردوندن. حالا خانواده او هم دارن با کوشش و تلاش بدبختی‌هایی که لات محل براشون به وجود آورده بود جبران می‌کنن. البته خیلی طول می‌کشه که به بقیه برسن اما می‌رسن و ازشون  جلو می‌زنن.

۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

پيشنهادي به کاربران بالاترين؛ نمادهاي خود را از V به D تغيير دهيم


امروز که همه‌ي ما با صراحت بيشتري به دنبال دموکراسي هستيم و حال که مهندس موسوي در بيانيه شماره 17 (بر خلاف تصور طرف مقابل) گام بزرگي به جلو برداشته و مختصات دموکراسي را از جناح مقابل خواسته پيشنهاد مي‌کنم همگي بلاگرهای طرفدار دموکراسي حول محور دموکراسي قلم بزنيم و تصوير کاربريمان در بالاترين را به علامت D سبزرنگ که نماد جنبش سبز دموکراسي‌خواه است تغيير دهيم.
چهار مشخصه اصلي دموکراسي عبارتند از: آزادي بيان و افکار و انديشه، آزادي انتشار افکار و عقايد، آزادي تجمعات، و تساوي در رسيدن به قدرت(به وسيله انتخابات آزاد) . اينها خواسته‌هاي دموکراسي خواهان است.

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

در زمین حریف بازی نکنیم؛ جنبش سبز در روز عاشورا به هیچ وجه خشونت نکرد

کسانی که جنبش سبز را متهم به خشونت می‌کنند در حال ضربه زدن به آن هستند. در روز عاشورا دو نوع برخورد از طرف معترضین مشاهده شد که باید آنها را از هم جدا کرد: اول مقاومت در برابر .نیروهای خشن پلیس که به تیراندازی و ضرب وشتم شدید مردم روی آورده بودند؛ که این نوع برخورد در هیچ جای دنیا خشونت شمرده نمی شود بلکه مقاومت و پایداری است و مورد تحسین همگان است. این که عده ای اینکار را خشونت قلمداد میکنند در واقع ناخواسته کار را برای نیروهای انتظامی و امنیتی راحت خواهند کرد. برخورد دومی هم اتفاق افتاد که عبارت بود از آتش زدن یک بانک یا اعمالی از این دست. که این نوع خشونت هم بهانه به دست حریف میدهد هم مردم کشور را در مقابل معترضین قرار خواهد داد(چون در عموم مردم ایجاد احساس ناامنی میکند) هم مورد قبول مردم دیگر نقاط دنیا نیست. پس بیاییم مقاومت در برابر پلیس و دوری از تخریب اموال عمومی و شخصی را تبلیغ کنیم.
ضمنا برخورد از نوع دوم به نظر من متهمانی دارد. یکی از این گروهها متهمند: 1. گروه تندروهای دولتی همچون اطلاعات سپاه(طائب) وزارت اطلاعات و دار و دسته مصباح 2. گروههای مرتبط با هاشمی رفسنجانی (کما اینکه در تیرماه 78 به خشونتها دامن میزدند) 3. گروههای مستقر در خارجی که خواستار خشونت و درگیری های خشن هستند 4. شاید هم این عکس العمل طبیعی مردمی بوده که شاهد ریخته شدن خون دوستان خود بوده اند. در صورتی که این آخری را محتمل بدانیم باید بگوییم که راه مقاومت در برابر طرف مقابل فقط مقابله با پلیس ونیروهای امنیتی و مقابله با تجهیزات آنهاست و نه تخریب و به آتش کشیدن اموال عمومی .

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

امروز خامنه ای در حرم هو شد

گزارشی از تشییع باشکوه و هو شدن خامنه ای و حمله بسیج

صبح امروز جمعیتی عظیم و بی نظیر که از منزل آیت الله منتظری تا حرم را در برمیگرفت مراسم تشییع را برگزار کردند. این مراسم بزرگ در واقع پاسداشت آزادگی مردی بود که از حقوق مخالفان خود دفاع می کرد . زمانی که در حیاط حرم، سخنران مراسم پیام خامنه ای را میخواند وقتی به قسمت پایانی پیام رسید مردم حاضر یکصدا او را هو کردند یا تکبیر گفتند و سخنران ناچار شد ادامه پیام را نخواند. جمعیت حاضر شعارهای بسیاری علیه خامنه ای و دولت سردادند (که دوستان در مطالبشان نوشته اند). بخشی از جمعیت نزدیک ساعت 11 به سمت دفتر آیت الله منتظری حرکت کردند و در خیابان تا خانه ایشان علیه خامنه ای و دولت شعار دادند. نزدیک ساعت 11:45 پس از استقرار پلیس گارد ویژه (و در واقع اعضای سپاه) نیروهای بسیجی با خشونت به تجمع سبزها حمله کردند و پلیس نیز به هر حیله و نیرنگی که میتوانست سبزها را از صحنه خارج کرد تا میدان فقط در دستان 400-300 نفر از بسیجی ها باشد تا به راحتی و بی مزاحمت در مقابل دفتر آیت الله منتظری علیه اصلاح طلبان، کروبی ، و میرحسین شعار دهند. تا ساعت 13:30 که من از آن مکان حرکت کردم شعار دادن بسیجیها ادامه داشت

پی نوشت: علت اینکه دیر این متن نوشته شد اینه که من نزدیک یک ساعت و نیمه که دارم سعی میکنم با فیلتر شکن وبلاگم رو باز کنم

نکته جالب و آموزنده! خیل عظیم جمعیت از یکی از دربهای حرم به سختی وارد میشد و من که به دربهای دیگر سرک کشیده بودم متوجه شدم ازدو درب دیگر حرم به راحتی میتوان وارد حرم شد. به خاطر همین به نظرم رسید که به سمت درب اول برم و مردم رو به سمت دربهای دیگه هدایت کنم که راحت وارد بشن. رفتم و گفتم اما یکی برگشت به من گفت که اگه از درهای دیگه راحت میشه وارد شد چرا خود نمیری؟! و من متقاعد شدم که باید این ریش لعنتی رو از ته بزنم!

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

عکس آيةالله خميني و انحطاط اخلاقي حوزه هاي علميه و برخي مذهبيون

پس از انتخابات و در پي اعتراض مردم به تقلبهاي صورت گرفته، دولت با برخورد شديد قصد خاموش کردن اعتراضات مردمي را داشت و در اين راه مرتکب جنايتهاي بسياري شد و دست به قتل و تجاوز و شکنجه زد تا جايي که حتي طرفداران حکومت و صدا و سيما نيز به وقوع جنايات اعتراف کردند. در طول اين مدت هيچ اعتراضي از سوي حوزه هاي علميه و مجامع مذهبي صورت نگرفت.
اما اين روزها که پاره شدن عکس آية الله خميني اتفاق افتاده است ــ
جداي از اينکه آيا اين موضوع واقعيت داشته يا ساخته و پرداخته بخش جنگ رواني حکومت است ــ شاهد تجمعات طلاب حوزه هاي علميه و تعطيلي کلاسهايشان هستيم . اين تجمعات و اعتراضها به بهانه جريحه دار شدن احساسات مذهبي و توهين به مقدسات(!) صورت مي‌گيرد. حال بايد از حوزه هاي علميه - که شديدا احساس غيرت ديني کرده اند - سوال کرد که کدام يک جرم اخلاقي بزرگتري است: «قتل، شکنجه و تجاوز»؟ يا « پاره کردن عکس»؟ بايد از آقايان مدعي اخلاق الهي و اسلامي پرسيد که آيا شما دچار انحطاط اخلاقي نشده ايد؟
بايد بدانها گفت اين تذهبون؛ به کدامين راه مي‌رويد؟

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

پیشنهاد شعار جدید: دین از سیاست جداست

این شعارو برای تجمعات بعدی پیشنهاد میکنم:
نکته اصلی اینجاست ---- دین از سیاست جداست.
دوستان اگه برای مصراع اول پیشنهاد بهتری دارن بنویسن.
به ابتدای این شعار هم مفاهیمی میشه اضافه کرد که از موضعگیری منفی مردم مذهبی جلوگیری کنه. مثلا : مردم ما دیندارند ... نکته اصلی اینجاست --- دین از سیاست جداست. دوستان پیشنهاد کنن.

۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

شعار جدید برای 16 آذر : مرگ بر اصل ولایت فقیه

در جواب شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه این دو شعار رو میشه گفت:
مرگ بر اصل ولایت فقیه
مرگ بر خود ولایت فقیه
به جای شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی هم میشه گفت:
استقلال آزادی جمهوری سکولار

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

جناب خزعلی! فهم شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران کار سختی نیست

جناب آقای دکتر خزعلی! فهم شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران اون قدرها هم سخت نیست. شما معنای این مثل را بدانید تمام است: " چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است"
همین!

۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

مرگ 400 هزار ایرانی طی دو سال آینده. دولت اهمال می کند . باید کاری کرد.

بیماری آنفلوآنزای خوکی(نوع آ) در ایران به سرعت در حال گسترش است. مطابق آمار ارایه شده آمار مرگ و میر ناشی از این نوع آنفلوآنزا در عمان یک صدم ، در کویت یک دوهزارم ، در عربستان هفت هزارم ، در استرالیا یک دوهزارم در ژاپن 8ده هزارم، و در ایران تا به امروز یک شصتم بوده است!! و این نشان دهنده عملکرد ناگوار و مفتضحانه وزارت بهداشت ایران است و دور نمای بسیار وحشتناکی از تلفات این بیماری در ایران در ماههای آینده نشان میدهد.
طبق تخمینها در دو سال آینده بین 10 تا 25 میلیون نفر از ایرانیان مبتلا به آنفلوآنزای نوع آ خواهند شد. با توجه به درصد تلفات کشور که روز به روز بدتر از قبل است میتوان تلفات جانی این بیماری برای کشور را بین 160هزار تا 400هزار نفر در نظر گرفت. جالب اینجاست که انگار کسی به عملکرد دولت در این زمینه اعتراضی ندارد . انگار غافلیم از این اینکه اگر وضع به همین منوال ادامه یابد شاهد فاجعه انسانی بزرگی در ایران خواهیم بود.
دولت به جای اینکه میلیاردها دلار در طرح های نظامی هزینه کند موظف است تلاش کند واکس این بیماری را بسازد یا از آمریکا و چین تهیه نماید تا جلوی این فاجعه بزرگ انسانی گرفته شود.